کد مطلب:172986 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:169

محمد بن اشعث بن قیس
عبیدالله تنها راه كنترل اوضاع و عقیم گذاشتن كار مسلم بن عقیل را جذب سران قبایل و خواص كوفه یافت و در مدتی كوتاهی آنها را جذب كرد و سپاه دوازده هزار نفری مسلم را متفرق ساخت و غروب حكومت صالحان و غروب امتحان بد خواص فرارسید. سفیر امام علیه السلام در غربت و تنهایی در میان كوفیان به خانه ی «طوعه» كه از بستگان اشعث بن قیس، سر دسته ی منافقان در حكومت علی علیه السلام بود وارد شد. اما فرزند طوعه خبر به محمد بن اشعث بن قیس رئیس قبیله رساند و او نیز شتابان به سوی مرادش، عبیدالله بن زیاد شتافت و با هفتاد سرباز مأمور دستگیری مسلم گردید. نماینده ی امام با شمشیر افراشته به كوچه آمد و نگاهی به یاران دیروزش كه اینك تنها تماشاگر رزم او بودند، انداخت، تنها و بی كس ساعتی را به مبارزه پرداخت.

سپاه محمد بن اشعث، چون كاری از پیش نبردند به فریب و نیرنگ متوسل شدند و پسر اشعث گفت: ای مسلم، نه فریب می خوری و نه دروغ می گویم، من به تو امان می دهم! مسلم پذیرفت. در آستانه ی ورود به دوازده ی قصر خواص دنیا طلب منتظر فرصتی بودند كه به دستبوسی امیر عبیدالله بروند. چه زود رنگ عوض كردند و تصمیم آنان توده های


مردم را به انحراف كشید. سرانجام مسلم را در برابر خواص دین به دنیا فروش از بالای دار الاماره كوفه به پایین انداختند تا درس عبرتی برای كوفیان و آیندگان باشد؛

فاعتبروا یا اولی الأبصار؛

ای صاحبان بصیرت و آگاهی ( از نوع نگرش و برخورد غلط اینان ) پند گیرید.